جدول جو
جدول جو

معنی ذات الجرف - جستجوی لغت در جدول جو

ذات الجرف
(تُلْ جُ رُ)
موضعی است و در آنجا جنگی عبس و یربوع را بوده است و جایگاهی است در نزدیکی مدینه. (المرصّع)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(تُلْ جَ)
نام وادیئی است در یک منزلی مدینۀ طیبه میان ذوالحلیفه و برثان و در این ذات الجیش گلوبند ام المؤمنین عایشه بنت ابی بکر رضی اﷲ عنها بگسیخت و برای تجسس دانه های آن رسول اکرم صلوات اﷲ علیه امر بتوقف جیش فرمود و آیۀ تیمم نازل گردید. عروه بن اذینه گوید: کاد الهوی یوم ذات الجیش یقتلنی لمنزل لم یهج لاشوق من صقب. (از المرصع) (معجم البلدان). و آن را اولات الجیش نیز نامند. رجوع به جزء 7 ص 55 شود
لغت نامه دهخدا
(تُشْ شَرر)
موضعی است. امروءالقیس گوید:
فلم تترک بذات الشر ظبیاً
و لم تترک بحبلها (؟) حمارا.
(المرصع)
لغت نامه دهخدا
(تُلْ مَ)
سورتی از قرآن که به الف لام میم راء آغاز می شود
لغت نامه دهخدا
(تُثْ ثِ)
جایگاهی است منسوب به ثری
لغت نامه دهخدا
(تُلْ جِ)
موضعی است. (المرصّع)
لغت نامه دهخدا
(تُلْ جُ)
لقب زنی معاصر رسول اکرم صلوات الله علیه که بزائید و خون نفاس ندید و ازین رو بدو لقب ذات الجفوف دادند. (المرصّع)
لغت نامه دهخدا
(تُلْ جَمْ)
درد پهلو. (مهذب الاسماء). برسام. جناب. نوعی بیماری پهلو. درد و آماس پهلو. ورم حارّ مولم در نواحی صدر. ورم حجاب مستبطن. دردی است به دنده ها با سرفه و تب. سینه پهلو. ورم حارّ مولم که در نواحی سینه پیدا شود که قسمتی از آن را شوصه و قسمی را برساما و قسمی را ذات الجنب ساده گویند. ورمی است حارّ که در حوالی سینه پدید آید. (منتهی الارب). و صاحب آنندراج گوید:ورمی باشد در حجاب که آن پرده ای است میان قلب و معده و این ورم گاه در یمین بود و گاهی در یسار و علامات آن درد پهلو با تب و ضیق النفس بود و داود ضریر انطاکی گوید: شوصه و ذات الجنب، مرضان اتحدا ماده و علاجا و هما عباره عن تحیز ما فسد من الاخلاط بین الاغشیه فان کان فی أحدالجانبین فذات الجنب. و علامته الحمی و منشاریهالنبض و السعال مطلقا و ضیق النفس غالباً و أسلمه البلغمی و اردؤه السوداوی و قد ینفجر و لو من خارج فی النادر و الابان استبطن الخلط غیر ما ذکر فهی الشوصه و یقال لما بین الکتفین منها ذات العرض و مقابلهاذات الصدر و منها البرسام و تقدم و تکون فی العضل و فی المنتصب و أی جهه حلتها منعت المیل الیها و النوم علیها و قد تعم فتمنع من الکون علی سائرالاشکال و علامتها یبس العصب و العضل و عدم الحرکه و علامات الخلط الغالب - انتهی. صاحب کشاف اصطلاحات الفنون گوید: ذات الجنب نزد پزشکان ورمی است حار و دردناک که در اطراف سینه یا در عضلات باطن یا در پردۀ اندرون، یا در پردۀ حاجز بین آلات غذاء و آلات تنفس یا در عضلات خارج یا در پردۀ بیرون بمشارکت پوست یا بغیر مشارکت پوست عارض میشود. و بیمناک ترین انواع این بیماری آن است که پردۀ حاجز حادث شود که آن را ذات الجنب خالص نامند بنا بر تعریفی که شیخ کرده است، چه شیخ بین این بیماری و بیماری شوصه فرقی ننهاده. و این بیماری را با بیماریهای برسام و شوصه الفاظ مترادف یکدیگر شناخته است. سمرقندی گوید: برسام عبارت از ورمی است که عارض میشود پرده ای را که بین جگر و معده واقع شده باشد. و آن پرده ای است که حائل بین معده و پیوسته به حجاب حاجز است. و شوصه عبارت است از ورمی که عارض میشود در دنده های پشت و ذات الجنب خالص ورمی است که عارض میگردد غشاء مستبطن مر اضلاع و حجاب حاجز را که در یکی از دو طرف پهلو واقع است. چنانکه در اقسرائی گفته و در بحر الجواهر گوید: ذات الجنب ورمی است حار و دردناک که در اطراف سینه حادث میشود. پس اگر این بیماری در عضلۀ سینه عارض شود و خصوصاً در عضلۀ داخل یا در حجاب اضلاع از داخل آن را شوصه نامند. و اگر در غشاء مستبطن سینه حادث گردد آن را برسام خوانند. و اگر در حجاب حاجز ایجاد شود ذات الجنب به اسم عام گویند. و صاحب ذخیرۀ خوارزمشاهی گوید: آماسی است گرم و دردناک اندر نواحی سینه. اما اگر آماس اندر عضله های سینه باشد خاصه اندر عضله های زندرونین آن را شوصه گویند و اگر اندر غشاء باشد که زندرون سینه بدان پوشیده است و سینه را همچون بطانه است یعنی آستری، آن را برسام گویند یعنی آماس سینه. (سام آماس است و بر، سینه) و اگر اندر حجاب باشد که میان احشاء برسوئین و فروسوئین ایستاده است آن را ذات الجنب گویند و بسیار باشد که اندر جگر آماسی گرم افتد و معالیق او کشیده میشود و درد آن بحجاب بازمیدهد و نفس تنگ میشود و بیمار و طبیب هر دو پندارند ذات الجنب است و... آن ذات الکبد باشد. (ذخیرۀ خوارزمشاهی) : و اندر همه انواع ذات الریه و ذات الصدر وذات الجنب جهد باید کرد تا سینه از رطوبتها پاک گردد. (ذخیرۀ خوارزمشاهی)
لغت نامه دهخدا
(تُرْ رَ)
صفت آسمان: و السماء ذات الرجع. (قرآن 11/86). لانها ترجع الغیب و ارزاق العباد. (المرصع)
لغت نامه دهخدا
(تُشْ شِ)
موضعی است معروف در قول بریق هذلی:
کأن ّ عجوزی لم تلد غیر واحد
و ماتت بذات الشری و هی عقیم.
لغت نامه دهخدا
(تُلْ عُ رُ)
موضعی است به بطحاءنزدیک قوافر و حنو. (المرصّع). یا نزدیک ذوقار. رجوع به عقدالفرید ج 6 ص 111 و معرب جوالیقی ص 77 شود
لغت نامه دهخدا
(تُلْ عَ)
داود ضریر انطاکی در تذکره ذیل کلمه شوصه و ذات جنب گوید: و یقال لما بین الکتفین منها ذات العرض و مقابلها ذات الصدر. رجوع بکلمه ذات الجنب قسمت منقول از تذکره شود. و رجوع به ذات الصدر، جزء منقول از کشاف اصطلاحات الفنون شود
لغت نامه دهخدا
(تُلْ کَ)
از زبیر بن عوام آرند، که بروز بدر، عبیده بن سعید بن عاصی را دیدم بر اسبی و زرهی تمام در برکه تنها دو چشم وی پیدا بود و میگفت: انا ابوذات الکرش. و در دست وی نیزه ای کوتاه بود و پس از قتل وی نیزه در تسهیم غنائم، رسول اکرم صلوات الله علیه و سلم را شد و در دیگر جنگها آن را پیشاپیش رسول میبردند
لغت نامه دهخدا
(تُلْ کَ)
موضعی است در شعر عوف بن الأحوص:
یسوق صریم شأها من جلاجل
الی ّ و دونی ذات کهف و قورها.
و در شعربشربن ابی حازم:
یسومون الصلاح بذات کهف
و ما فیها لهم سلع وقار.
(از معجم البلدان یاقوت)
لغت نامه دهخدا
(تُلْ خُف ف)
دارندۀ سپل. نرم پای. ج، ذوات الاخفاف. یا ذوات الخف ّ. سپل داران. نرم پایان، مانند اشتر
لغت نامه دهخدا
تصویری از ذات الصوف
تصویر ذات الصوف
پشمینه پوش هرجانور پشم داری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ذات الجنب
تصویر ذات الجنب
درد پهلو، نوعی بیماری پهلو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ذات الجنب
تصویر ذات الجنب
((~. جَ))
سینه پهلو، درد پهلو
فرهنگ فارسی معین